برخی اصطلاحات اهل معرفت
و
اشارات عارفان حقیقت
عشق و عاشقی: محبت کامل به حق و شهود حسن ازل.
معشوق: معبود به حق و حسن مطلق.
یار و نگار و دوست نیز حق و اولیاء حق و شؤون الهی مقصود است و نیز صنم و دلبر و امثاله [نیز در این معنا به کار گرفته می شود].
شوق: طلب و سفر به سوی معشوق.
می: اثری که روح را به عالم حقیقت و توحید متوجه کند یا فیضی که از نشئه ی ملکوت رسد . صهبا ، باده و امثاله نیز به همین معناست.
ساقی: آن دم قدسی که روح را از علایق جسمانی پاک گرداند.
مرغ سحر، نوای مرغان ، ذکر بلبل ، عندلیب و طوطی و امثاله: گویای سخن عشق و اشتیاق به حق.
مطرب و نی و چنگ و دف و تار و غیره: سخن یا نوایی که روح را وجد معنوی و نشاط روحانی بخشد و به یاد خدا آرد.
چشم: توجه ذات احدیت
چشم سیاه: ذات و مقام غیب الغیوبی.
ابرو و زلف: صفات جمال و جلال است که حاجب ذاتند.
ناز و غمزه، التفات خاص معشوق به لطف یا به قهر و فتنه: انقلابات آسمانی است به سرّ ذات الهی.
لب شیرین و لب لعل و امثاله: اشاره به روح و سخن آسمانی است که شیرین ترین کلام وجود است.
بوسه: اشاره به لطف خاص ازلی و عنایات مخصوص ربانی است.
زلف و طرّه ی گیسو: حقایق ماهیات است و زلف پریشان نظام عالم کون و کثرات ماهیات است.
رندی: بی نیازی و بی اعتنایی به عالم طبیعت.
رخ: وجود منبسط و اضافه اشراقی حقیقت الوجود.
باغ و بستان و گل و گلستان و امثاله: مکان توجه قلب بنده به معشوق عالم.
نغمه و نوا و ساز: آوازی که انسان را به یاد خدا و عالم روحانی آورد.
خال: بساطت و وحدت ذات است.
رقیب: نفس یا فکری که عاشق را از ذکر حق باز دارد.
جفا، کرشمه، بلا، جور و امثاله: سبب محروم شدن عاشق یا سبب شدت شوق اوست و همه امتحان عشق است.
هجر، فراق: غیبت از حضور معشوق حقیقی یا شام هجر عالم طبیعت و صبح وصال عالم تجرد.
مستی: اقبال به حق و حالتی که انسان را از شرک و ریا پاک سازد.
می طهور: آن تجلی و اشراق که قلب عارف را از ماسوی الله پاک سازد.
آنچه را که یادآور نشدیم هوشمندان به همین بیانات توانند دریافت
العارف یکفیه الاشاره
والصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین
و
اشارات عارفان حقیقت
عشق و عاشقی: محبت کامل به حق و شهود حسن ازل.
معشوق: معبود به حق و حسن مطلق.
یار و نگار و دوست نیز حق و اولیاء حق و شؤون الهی مقصود است و نیز صنم و دلبر و امثاله [نیز در این معنا به کار گرفته می شود].
شوق: طلب و سفر به سوی معشوق.
می: اثری که روح را به عالم حقیقت و توحید متوجه کند یا فیضی که از نشئه ی ملکوت رسد . صهبا ، باده و امثاله نیز به همین معناست.
ساقی: آن دم قدسی که روح را از علایق جسمانی پاک گرداند.
مرغ سحر، نوای مرغان ، ذکر بلبل ، عندلیب و طوطی و امثاله: گویای سخن عشق و اشتیاق به حق.
مطرب و نی و چنگ و دف و تار و غیره: سخن یا نوایی که روح را وجد معنوی و نشاط روحانی بخشد و به یاد خدا آرد.
چشم: توجه ذات احدیت
چشم سیاه: ذات و مقام غیب الغیوبی.
ابرو و زلف: صفات جمال و جلال است که حاجب ذاتند.
ناز و غمزه، التفات خاص معشوق به لطف یا به قهر و فتنه: انقلابات آسمانی است به سرّ ذات الهی.
لب شیرین و لب لعل و امثاله: اشاره به روح و سخن آسمانی است که شیرین ترین کلام وجود است.
بوسه: اشاره به لطف خاص ازلی و عنایات مخصوص ربانی است.
زلف و طرّه ی گیسو: حقایق ماهیات است و زلف پریشان نظام عالم کون و کثرات ماهیات است.
رندی: بی نیازی و بی اعتنایی به عالم طبیعت.
رخ: وجود منبسط و اضافه اشراقی حقیقت الوجود.
باغ و بستان و گل و گلستان و امثاله: مکان توجه قلب بنده به معشوق عالم.
نغمه و نوا و ساز: آوازی که انسان را به یاد خدا و عالم روحانی آورد.
خال: بساطت و وحدت ذات است.
رقیب: نفس یا فکری که عاشق را از ذکر حق باز دارد.
جفا، کرشمه، بلا، جور و امثاله: سبب محروم شدن عاشق یا سبب شدت شوق اوست و همه امتحان عشق است.
هجر، فراق: غیبت از حضور معشوق حقیقی یا شام هجر عالم طبیعت و صبح وصال عالم تجرد.
مستی: اقبال به حق و حالتی که انسان را از شرک و ریا پاک سازد.
می طهور: آن تجلی و اشراق که قلب عارف را از ماسوی الله پاک سازد.
آنچه را که یادآور نشدیم هوشمندان به همین بیانات توانند دریافت
العارف یکفیه الاشاره
والصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین